آرايش اوليه كانسنگ فلورين
با توجه به اينكه اختلاف وزن مخصوص فلورين و كانيهاي همراه با آن زياد نيست نميتوان انتظار داشت كه بتوان با استفاده از وسايل ثقلي براي جدايش فلورين از گانگ همراه نتيجه خوبي را بدست آورد.
با استفاده از نتايج آزمايشهاي مايع سنگين نيز ميتوان كارآيي روشهاي آرايش ثقلي را در هر فراكسيون بررسي نمود. با توجه به موارد فوق عملاً در بيشتر كارخانههاي آرايش فلورين از روشهاي واسطه سنگين براي انجام آرايش اوليه استفاده ميشود.
جدا كننده واسطه سنگين
آرايش اوليه با استفاده از جداكنندههاي واسطه سنگين، با توجه به اختلاف وزن مخصوص ميان كانيهاي مورد نظر، مثلا فلورين و گانگ، مثلا كلسيت و كوارتز صورت ميپذيرد. از آنجايي كه وزن مخصوص كاني فلورين در حدود3 و گانگ همراه آن غالبا كمتر از8/2 است، وزن مخصوص جدايش در بيشتر موارد در حدود8/2 است. بدين ترتيب محصول شناور شده به طور عمده حاوي كانيهاي سيليكاته و كربناته است ومحصول غوطهور نيز از كانيهاي باز وزن مخصوص بيشتر از جمله باريت، گالن و فلورين تشكيل ميشود.
انواع جدا كنندههاي واسطه سنگين كه براي آرايش اوليه فلورين مورد استفاده قرار ميگيرند عبارتند از:
•جدا كنندههاي مخروطي
•جدا كنندههاي استوانهاي
•سيكلون
•جدا كننده ديناويرپول
آرايش اوليه مرحله مهمي در پرعيار كردن كانسنگهاي فلورين است. فوايد آشكار اين عمليات بالا بودن عيار خوراك مرحله فلوتاسيون، افزايش ظرفيت كارخانه فلوتاسيون همراه با كاهش هزينه كارخانه براي هر تن كنسانتره، كاهش هزينههاي حمل و نقل، افزايش عمر معدن و مكانيزه كردن روشهاي استخراج است.
مزيت مهم ديگر انجام عمليات آرايش اوليه، به دست آوردن كنسانترهاي با عيار متالورژيكي و با ابعاد نسبتا درشت (حداكثر 3 تا 5 سانتيمتر و حداقل 5/0 تا 5/2 سانتيمتر) است.
معمولاً خوراك مرحله آرايش اوليه با استفاده از واسطه سنگين داراي عيار 20 تا 35 درصد فلورين است. در غالب موارد عيار فلورين محصول خروجي از اين مرحله نيز40 تا 60 درصد و بازيابي اين عمليات نيز در بيشتر موارد بيش از 90 درصد است. همراه با محصول پرعيار شده كه خوراك مرحله فلوتاسيون خواهد بود، ميتوان محصولي با عيار 80 تا 90 درصد جهت مصارف متالورژيكي بدست آورد.
خردايش و دانهبندي
عمليات خردايش و دانهبندي در مراكز توليد كنسانتره فلورين به صورت استاندارد آمده است. در اين عمليات معمولا سيكلونها در مسير بسته همراه با يك آسياي گلولهاي مورد استفاده قرار ميگيرند. و نيز در بعضي موارد از سرندهاي گوهاي استفاده ميشود. خردايش كانسنگ به منظور آزاد سازي كانيها بدون خردشدن بيش از حد فلورني مسئله مهمي در كانه آرايي كانسنگهاي فلورين است. در بيشتر موارد آسيا كردن مواد تا حدود 65 تا 85 درصد زير 200 مش براي رسيدن به درجه آزادي كانيها در كانسنگ فلورين كافي است. اما در غالب موارد خردايش مجدد نيز براي ريزتر كردن خوراك مسير فلوتاسيون لازم و ضروري است. خردايش در تمامي كارخانههاي موجود به صورت تر انجام ميگيرد. اما تحقيقاتي به صورت آزمايشگاهي در ارتباط با خردايش خشك انجام گرفته است. اين روش خردايش با همه مزاياي كه براي آن ذكر كردهاند هنوز در صنعت كاربردي نيافته است. در اين ارتباط كوك و همكاران افزايش جذب سطحي اسيد اولئيك بر روي ذرات كانسنگ فلورين را در خردايش خشك بررسي نمودهاند. در اين آزمايشها ذرات فلورين در حضور اسيد اولئيك در حالت خردايش خشك بازيابي عمليات حدود 90 درصد و عيار محصول 97 درصد بوده است. در حالتي كه خردايش به صورت تر انجام گرفته حداكثر بازيابي 52 درصد و حداكثر عيار 74 درصد بوده است. ايجاد چنين پديدهاي به جذب شيميائي كلكتور روي سطح كاني فلوئورين نسبت داده شده است.
كارتا و همكارانش نيز تفاوت ميان خردايش خشك و تر را در فلوتاسيون كانسنگ فلورين مورد بررسي قرار دادهاند. نتيجه تحقيقات نشان ميدهد كه كانيهاي همچون فلورين و كلسيت نيمه رساناي نوع n هستند كه در خردايش خشك به نوع p مبدل ميشوند. به عبارت ديگر در هنگام خردايش خشك، در سطح اين كانيها بار مثبت بيشتري تجمع مييابد. از اين روست كه كلكتور اسيد اولئيك در خردايش خشك اثر بهتر بر روي اين كانيها دارد. اين تغيير در خواص الكتروفيزيكي سطح كاني در خردايش خشك را با اكسيداسيون بيشتر كاني در هوا نسبت به اكسيداسيون آن در آب توجيه ميكنند و از آن جا كه افزودن آب اكسيژنه به آسيا در هنگام خردايش تر نيز تأثيري مشابه داشته، چنين فرضيهاي مورد تأييد قرار گرفته است.
روش جديدي براي انجام خردايش در مرحله آسيا در اداره ثبت امتيازات كانادا به ثبت رسيده است. در اين روش ادعا شده است كه با استفاده از يك سري مراحل خردايش ضربهاي جدايش كاني از گانگ در دانهبندي نسبتا درشتي انجام ميشود و بدين ترتيب توليد نرمه و مصرف انرژي به حداقل ميرسد. با اين روش ميتوان فلورين را از گانگ جدا نمود و كنسانترهاي با عيار 95 درصد در فراكسيون كوچكتر از 100 مش به دست آورد.
با توجه به محدوديت كوارتز در كنسانتره فلورين اسيدي (5/1 درصد)، درهم قفل شدگي خيلي كمي بين فلورين كوارتز با سيليكاتهاي قابل پذيرش است. اگر سيليس از فلورين به خوبي جدا گردد، مي توان آن را به سرعت از مسير فلوتاسيون خارج نمود.
در مورد كربنات كلسيم، مقدار آن در كنسانتره اسيدي فلورين نبايد از 5/1 تا 2 درصد بيشتر باشد. بنابراين در اين مورد هم رسيدن به درجه آزادي به همان اهميت است.
غالبا براي رسيدن به درجه آزادي مطلوب مواد تحت خردايش مجدد قرار ميگيرند. اين مواد معمولا مياني هستند. محصولات مياني همان ذرات درهم قفل شده يا با سطح كثيف ميباشند. اين محصولات غالبا باطله مرحله شستشو و يا فلوته شده مرحله بازيابي هستند. محصولات فوق پس از گذشتن از يك سيكلون، براي پيدا كردن غلظت بيشتر، براي خردايش مجدد به آسيا فرستاده ميشوند.
فلوتاسيون كانيهاي همراه
1) فلوتاسيون تركيبات سرب و كانيهاي همراه
كانيهاي سرب و روي، پس از انجام خردايش، در غالب موراد، به كمك فرآيند فلوتاسيون آرايش مييابند. فلوتاسيون اين كانيها متأثر از عوامل زير است:
•درجه اكسيداسيون سطح كاني
•فراواني سولفيدهاي آهني
•حضور كانيهاي مس
•ماهيت گانگ غير سولفورهدر آرايش سولفيدها، كاني سرب (و مس، در صورت وجود) قبل از روي، فلوته ميشوند. سرب و مس، در غالب موارد، همراه با هم فلوته و شستشو ميگردند. در مواردي هم ابتدا كنسانتره روي و سرب به دست ميآيد و سپس با فلوتاسيون مجدد، كنسانتره سرب و روي به طور جداگانه تهيه ميشود.
2) آرايش سولفيد سرب
به هنگامي كه تنها سولفيد سرب و روي در كانسنگ فلورين حضور داشته باشند، با انجام عمل فلوتاسيون، گالن بدون نياز به هيچ نوع بازدارنده، يا در صورت لزوم با افزون مقدار كمي سيانيد، به صورت انتخابي فلوته از اسفالريت جدا ميشود. اما در صورت حضور سولفيدهاي آهن از آهك و سيانيد، غالبا همراه با سولفيد روي، براي بازداشت اسفالريت استفاده ميشود.
فلوتاسيون سرب در محدوده PH ما بين 7 تا 10 انجام ميگيرد و در بعضي موارد اين مقدار در مرحله شستشو بيشتر ميشود. با اضافه كردن آهك در مرحله شستشو، غلظت كربنات در محلول بدون اضافه كردن بيشتر آن به محيط، افزايش مييابد. وجود يونهاي سولفيد آزاد در محلول برروي فلوتاسيون گالن اثر معكوس برجاي ميگذارد.
تعداد مراحل شستشوي كنسانتره اوليه، در غالب موارد يك يا دو مرحله است. اما در مورد كانسنگهاي كمپلكس ممكن است تعداد اين مراحل افزايش يابد. غلظت پالپ ورودي به سلولهاي فلوتاسيون بين 35 تا 40 درصد است.
3) آرايش اسفالريت
اسفالريت داراي وزن مخصوصي در حدود 9/3 است. اين كاني به طور معمول بعد از فلوتاسيون سرب (و مس در صورت وجود) فلوته ميشود. تغليظ با استفاده از روشهاي ثقلي در مورد كانسنگها با دانهبندي درشت و هنگامي كه كانيهاي سنگين ديگري مثل باريت، پيريت و ارسنوپيريت در محيط وجود نداشته باشد، قابل انجام است.
براي فلوته كردن و تغليظ اسفالريت بايد ابتدا آن را فعال نمود. معمول ترين فعال كننده سولفات مس است. معمول ترين كلكتورها نيز گزنتاتها، ايروفلوتها و زد-200 است. PH محيط نيز در حدود 8 تا 5/10 است.
فلوتاسيون كانسنگ فلورين
در فرآيندهاي فلوتاسيون كانسنگهاي فلورين بنا بر نوع كانسنگ از يك محصول فلورين گرفته تا چهار محصول فلورين، گالي، اسفالريت و باريت ممكن است به دست آيد. حتي اگر اين كانيها در حد مطلوب و اقتصادي در كانسنگ فلورين موجود نباشند، بايد به كمك فلوتاسيون يا با استفاده از بازدارندههاي مناسب آنها را جدا ساخت و از حضور آنها در كنسانتره فلورين جلوگيري كرد. توالي كانيهاي فلوته شده به صورت گالن، اسفالريت (در صورت وجود)، فلورين و باريت است مواد شيميايي فلوتاسيون معمول كه در اي ن رابطه مورد استفاده قرار ميگيرند در جدول به صورت خلاصه ذكر شده است. جدايش كانيهاي نمكي همچون آپاتيت، شيليت، كلسيت، باريت فلورين از يكديگر كاري مشكل است و داراي پيچيدگي زيادي است. در بعضي از موارد نيز به مسائلي برخورد ميشود كه به طور گستردهاي لاينحل باقي ماندهاند.
علت به وجود آمدن اين مشكل تشابه تركيب شيميايي سطح كاني و نيز فعاليت سطحي زيادي كلكتورهاي مصرفي است. علاوه بر اين، فعل و انفعال آنيونها با كاتيونهاي انحلال يافته از يك كاني، با كانيهاي ديگر موجود در پالپ يا با كلتور ميتواند به عنوان دليلي براي ضعيف بودن جدايش انتخابي كانيهاي نمكي، مثلا در كانسنگ فلورين، مورد توجه قرار ميگيرد. با توجه به مسائل فوق، عوامل تنظيم كنند غيرآلي، همچون فلوئوريد سديم، فسفات، دي كرومات، سيليكات سديم و … و نوع آلي همچون نشاسته، تانن، كبراكو، دكسترين و … در بيشتر موارد براي به دست آوردن جدايش انتخابي در اين سيستم ها مورد استفاده قرار ميگيرد.
در اغلب موارد با استفاده از فرآيند فلوتاسيون، جدايش انتخابي كانيهاي نمكي از جمله فلورين، از كانيهاي سيليكاته و اكسيدي باعث بهبود نتيجه عمل ميگردد.
شكل 1 نمودار جرياني معمول در عمليات فلوتاسيون كانسنگ فلورين را نشان ميدهد. اين نمودار در مواردي كه عمل پرعيار سازي تنها توسط فرآيند فلوتاسيون انجام ميگيرد، نيز قابل انطباق است. خوراك كارخانهاي با اين نمودار جرياني480 تن در روز بوده و عيار فلورين و روي در آن به ترتيب7/42 درصد و 66/3 درصد است. چنين كارخانهاي ظرفيت توليد 60000 تن كنسانتره فلورين با خلوص 97% را خواهد داشت. محصول جانبي آن نيز 8500 تن كنسانتره روي با خلوص 61 درصد ميباشد. بازيابي فلورين و روي در حدود 88 درصد و 92 درصد در اين كارخانه قابل دستيابي است. در مرحله خردايش، در ابتدا كانسنگ و ورودي به كارخانه تا حدود 70 درصد زير 200 مش، آسيا ميگردد. مجدداً خوراك مرحله شستشو تا حدود 85 درصد زير 200 مش آسيا ميشود. بدين ترتيب ميتوان انتظار به دست آوردن محصولي با خلوص 97 درصد فلورين با حداكثر 5/1 درصد سيليس را داشت.
جدايش تفريقي فلورين از كوارتز سيليكاتها يا سولفيدها در فرآيند فلوتاسيون با استفاده از كلكتورهاي كاتيوني و مخصوصاً آنيوني انجام ميگيرد.
كلكتورها
الف – كلكتورهاي آنيوني اكسيد ريل
كلكتورهايي كه در اين دسته جاي دارند و در كانه آرايي فلورين مورد استفاده قرار ميگيرند گروه كربوكسيلاتها، سولفوناتها و الكيل سولفات هستند.
1-گروه كربوكسيلاتها
اسيدهاي چرب از مشتقات مهم اين دسته هستند. تال اويل، اسيد اولئيك و لينولئيك نيز در گروه اسيدهاي چرب قرار داشته و به طور معمول در صنعت فلوتاسيون فلورين مورد استفاده قرار ميگيرند.
براي اولين بار در سال 1925 ريچارد و لوك با آماده سازي پالپ در 80 درجه سانتيگراد با استفاده از كلكتور اسيد اولئيك و كربنات سديم فلورين را از كوارتز جدا نمودند.
در حال حاضر اسيدهاي چرب و صابونهاي آنها، همراه با باز دارندههاي مناسب براي بازداشت گانگ، بطور معمول در عمليات فلوتاسيون فلورين مورد استفاده قرار ميگيرند. فعالسازي فلورين همراه با انجام واكنش بين يك اسيد چرب اشباع نشده با اتم كلسيم كاني فلورين و تشكيل يك فيلم نامحلول اولئات كلسيم بر روي سطح ذرات فلورين است.
اسيدهاي چرب اشباع نشده كه يا منشاء حيواني دارند و يا از سبزيجات به دست ميآيند حاوي مقدار زيادي اسيد اولئيك يا لينولئيك هستند در اين رابطه مورد استفاده قرار ميگيرند. محصولات به دست آمده از سبزيجات، از مشتقات كارخانههاي چوب، با پالايش تال اويل تهيه و به نامهاي تجاري پاماك، پامولين، آكينتول عرضه ميشود. محصولات با منشاء حيواني به نامهاي تجاري امرسول و روغن دارلينگ است.
اسيدهاي چربي كه داراي اسيد اولئيك زيادي باشد كمي ضعيف عمل ميكنند و اگر محتواي رزين آنها بيش از 4 درصد باشد، ايجاد يك كف قوي، با قدرت انتخاب كم مينمايد. شدت جذب سطحي اسيدهاي چرب بر روي فلورين نسبت به ساير كانيها بيشتر است. مطالعات بهر و همكارانش نشان داده است كه انحلال انتخابي يونهاي فلوئدريد واقع در روي سطح فلورين، سطحي غني از +2Ca ايجاد مينمايد و در نتيجه جذب سطحي اسيدچرب بر روي كاني با قوت بيشتري انجام ميشود. بهر توانسته ارتباط بيشتري مابين اثر يونهاي غيرآلي بر روي حلاليت فلورين در فلوتاسيوني كه با استفاده ازاسيدهاي چرب انجام مي گيرد، به دست آورد.
جذب سطحي اسيد اولئيك بر روي فلورين، با استفاده از اسپكترومتر مادون قرمز مورد بررسي قرار گرفته است. با توجه به اين مطالعات مشخص گرديده كه جذب سطحي اسيد اولئيك بر روي فلورين هم به صورت شيميائي و هم به صورت فيزيكي انجام ميشود. با افزايش PH محيط، جذب شيميائي كلكتور افزايش اما جذب فيزيكي آن كاهش مييابد. در 9=PH جذب كلكتور تنها به صورت شيميائي و در 3=PH تنها به صورت فيزيكي است. با توجه به شواهد مختلف از جمله امكان دستيابي به بازيابي كامل در محدوده PH نسبتا وسيع (از حدود 3 تا 12) در فرآيند فلوتاسيون، عنوان گرديده كه يون RCOO موجود در كربوكسيلاتها نسبت به بار سطحي كمتر حساس بوده و واكنش آن بيشتر بصورت شيميايي است.
تشكيل كربنات كلسيم بر روي سطح فلورين در شرايط قليايي، باعث كاهش جذب سطحي اولئات ميگردد در نتيجه بازيابي فلوتاسيون كاهش مييابد. ماكزيمم بازيابي در حوالي 7=PH به دست ميآيد.
اسيدهاي چرب، اسيدهاي ضعيفي هستند كه حلاليت آنها به PH محيط بستگي دارد. در PH قليايي حلاليت اين اسيدها بيشتر است و به همين دليل فعاليت آنها نيز در اين PH ها بيشتر است و نيز حلاليت انواع كلكتورهايي كه داراي پيوند دوگانه در زنجيره هيدروكربني خود هستند، بيش از حلاليت انواع اشباع شده است. با افزايش طول زنجيره هيدروكربني حلاليت هيدروكربنها كاهش مييابد. اين پديده تاثير زياد كلكتورهاي با زنجير بلند نسبت به كلكتورهاي با زنجيره كوتاهي و با حلاليت زياد را توجيه مينمايد. چنين اثري را در مورد فلورين نيز ميتوان انتظار داشت.
در يك سري آزمونهاي آزمايشگاهي جذب كلكتور اولئات برروي كلسيت و فلورين در سلولي شبيه سلولها ليموند، مورد بررسي قرار گرفته است.
نتايج نشان ميدهد كه جذب كلكتور در محدوده باريكي از غلظت اولئات، به طور وسيعي رشد ميكند و براي فلوته كردن كلسيت، غلظت كلكتور ميبايست 18 برابر بيش از غلظت لازم براي فلوته كردن باشد. در حضور محلولي از سود با خلوص 01/0 نرمال منحني فلورين به موقعيت كلسيت منتقل ميگردد.
بدين ترتيب ميتوان نتيجه گرفت كه در فلوتاسيون فلورين با استفاده از كلكتور اولئات، فلورين نقش كلسيت را ايفا ميكند. از اين رو استفاده از سود در فلوتاسيون فلورين، ظاهراً توام با كاهش قدرت جدايش تفريقي است.
علاوه بر اثر درجه حرارت، فشار جزئي اكسيژن به طور عمدهاي مشخصات هيدروفوبيك سيستم فلورين – اولئات را افزايش ميدهد. از آنجا كه كارآيي اسيدهاي چرب اشباع شده كمتر است، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه واكنش پيوند دو گانه نيز عامل مهمي در فلوتاسيون فلورين با استفاده از اولئات است.
براي افزايش كارآيي فلوتاسيون ميتواند همراه با اسيدهاي چرب از مواد شيميايي ديگري به عنوان كمك كلكتور استفاده كرد. به عنوان مثال استفاده از سولفوناتهاي نفتي به عنوان كلكتور كمكي، در بعضي از مواد توصيه شده است. همچنين استفاده از ايروپروموتر 845 نيز همراه با اسيد چرب، حداكثر به ميزان 20 درصد به جاي اسيد چرب، به عنوان كمك كلكتور فلورين پيشنهاد شده است. اين ماده شيميايي در آب محلول است و به هر نقطه از مسير فلوتاسيون ميتوان آن را اضاف نمود. ماده شيميايي ايرپرومتر 847 نيز ميتوان به عنوان كمك كلكتور به ميزان5 تا 10 درصد وزني همراه با اسيد چرب استفاده ميشود. با كاربرد اين ماده نتايج مطلوبي در مورد برخي از گانسنگهاي فلورين به دست آمده است.
با استفاده از اسيدهاي چرب اشباع شده، ظاهرا عليرغم تأثير كم آنها، همراه با اسيدهاي چرب اشباع نشده، اسيد اولئيك نيز توصيه شده است. بنابراين اظهارنظر آلن ميتوان با فلوتاسيون مستقيم و بدون انجام فلوتاسيون اوليه كانيهاي سولفيدي موجود در كانسنگ فلورين با استفاده از اسيدهاي چرب اشباع شده حداقل به مقدار 40 درصد، ترجيحاً بين 40 تا 60 درصد همراه با اسيدهاي چرب اشباع نشده كنسانترهاي از نوع فلورين اسيدي تهيه كرد.
بدين ترتيب براي جداسازي كانيهاي سولفوره موجود در كانسنگ فلورين، نيازي به فلوتاسيون جداگانه آنها و صرف هزينه بيشتر نيست و نيز استفاده از سولفيدها، هيدروسولفيدها و يا يونهاي سيانيد براي بازداشت كانيهاي سولفيدي باقيمانده در هنگام فلوتاسيون فلورين ديگرضرورتي ندارد.
2- گروه الكيل سولفوناتها
سعي در جدايش بهتر ما بين كانيهاي نمكي، توجه عدهاي از محققين را به كلكتورهاي ديگري غير از اسيدهاي چرب معطوف داشته است. براي اولين بار اين گروه از كلكتورها بوسيله تاگارت و آربيتز (1944) مورد بررسي قرار گرفتهاند. اين دسته از كلكتورها، ظاهراً به دليل بدست ندادن نتايج مطلوب در فلوتاسيون فلورين، كمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
غالباً همراه با اسيدهاي چرب سولفوناتهاي نفتي به مقدار كمتر به عنوان كلكتور كمكي مورد استفاده قرار ميگيرد. مقدار مصرف آنها در صورتي كه از اين دسته از كلكتورها به تنهايي استفاده گردد بيش از اسيدهاي چرب ياتال اويل است و غالباً مقدار مصرف آن 4 تا 5 برابر تال اويل مورد نياز است.
در تحقيقات انجام شده مشخص گرديده كه افزايش يك اتم اكسيژن به كلكتور R-SOOHو تبديل آن به سولفات، قدرت فلوته كنندگي آن را در مورد فلورين افزايش ميدهد، اما در عين حال توانايي آن را در مورد فلوته كردن كلسيت به طور چشمگيري كاهش ميدهد. به عنوان مثال در آزمايشهاي انجام شده معلوم گرديده كه پتاسيم دو دسيل سولفونات فاقد اثر فعال كنندگي بر روي كلسيت است.
از سوي ديگر، فرستنو و ميلر جذب سطحي همولوگهايي از الكيل سولفوناتها را برروي كلسيت مورد تاييد قرار دادهاند. آنها با استفاده از تكينكهاي مادون قرمز به اين نتيجه رسيدهاند كه تشكيل نمكهاي كلسيم و اين همولوگهاي الكيل سولفونات و نيز ميزان حلاليت آنها در هيدروفوب كردن سطح كلسيت نقش عمده را دارد.
جذب سطحي سولفوناتها نيز به طور محدودي مورد بررسي قرار گرفته است و در اين باره نظرات مختلفي اظهار گرديده است. تشكيل نمكهايي مابين كاتيونها شبكه بلوري كاني و آنيون الكيل سولفونات به عنوان مكانيزم جذب سطحي پيشنهاد گرديده است. برخلاف اين اظهار نظر جذب سطحي سولفوناتها را در غالب موارد به نيروهاي الكترواستاتيكي نسبت دادهاند. شايد به همين دليل باشد كه فلوتاسيون قابل توجه كانيها به كمك سولفوناتهاي آنيوني تنها در زير نقطه بار صفر انجام ميگيرد. از طرفي مطالعات شرگولد در مورد طيف مادون قرمز دو دسيل سولفونات سديم كه بر روي سطح فلوئوريد كلسيم جذب شده است نشان ميدهد كه اين تركيب كلسيم دو دسيل سولونات و يا سديم دو دسيل سولفونات نميباشد. بنابراين ميبايست تركيب ويژهاي بر روي سطح فلورين تشكيل شده باشد.
3- الكيل سولفاتها
همراه با سولفوناتها بر روي اين كلكتورها نيز تحقيقاتي انجام شده است ولي در عمل اين دسته از كلكتورها نيز چندان مورد توجه نبودهاند. گزارش گرديده كه اين دسته از كلكتورها تأثير زيادي بر روي فلورين دارند به طوري كه به استثناي اسيد اولئيك، تنها آنالوگهاي استرهاي اسيد فسفريك ميتوانند با اين دسته كلكتورها قابل مقايسه باشند.
در آزمايشهايي كه با استفاده از سلول هاليموند بر روي كلكتور سديم دودسيل سولفات و فلورين انجام گرفته مشخص شده است كه اين كلكتور داراي اثر فعال كنندگي خوبي بر روي فلورين حداكثر تا غلظت 3mol/m 1، است. در اين شرايط سطح كاني توسط محصولات ناشي از جذب شيميايي كلكتور فوق پوشيده ميشود. در غلظتي بيش از3mol/m 24/1 رسوب دو دسيل سولفات كلسيم مشاهده شده است كه همراه با كاهش سريع در قابليت فلوته شوندگي فلورين است.جذب سطحي اين كلكتور به وسيله حضور يونهاي كلسيم و ناخالصيهاي موجود در محلول به شدت تاثير پذير است.
سديم هگزا دسيل سولفات نيز هنگامي كه به اندازه كافي به پالپ اضافه شود، بازيابي بسيار خوبي از فلورين به دست ميدهد. براي رسيدن به خلوص اسيدي محصول اوليه بايد چند بار تحت عمل شستشو قرار گيرد. افزايش دما نيز بازيابي فلورين را افزايش ميدهد. و خروج كوارتز را كنسانتره تسريع ميبخشد. اين اثر در دماي بيش از 50 درجه سانتيگراد بيشتر است.
همچو سولفونات، جذب سطحي سولفاتها را بر روي سطح كانيها، از جمله كلسيت و فلورين، به صورت جذب شيميايي ميدانند. در اين رابطه تعدادي از محققين به عنوان مكانيزم جذب سطحي كلكتور تشكيل نمكهاي مابين كاتيونهاي شبكه كاني و آنيونهاي الكيل سولفاتها را در نظر گرفتهاند.
فرستنو و ميلر با استفاده از تكنيكهاي مادون قرمز تشكيل نمك به هنگام جذب سطحي الكيل سولفات را برروي كلسيت تاييد نمودهاند. اما جذب سطحي اين كلكتور را در نتيجه واكنشهاي متقابل الكترواستاتيكي بين كاني و كلكتور نيز معرفي كردهاند.
ب – كلكتورهاي كاتيوني
كلكتورهايي كه در اين دسته جاي ميگيرند، به طور كلي آمينها هستند. موفقيت زيادي كه اسيدهاي چرب (يا صابونهاي آنها) به عنوان كلكتور فلورين بدست آوردهاند، باعث شده است تا توجه كمتري به اين دسته از كلكتورها مبذول گردد. از آنجايي كه اين عوامل تا حد زيادي بر روي نقاط آنيوني جذب ميشوند، بنابراين ميتوان انتظار داشت كه مشخصات كلسيت و فلورين بيشتر از عاملهاي آنيوني كه بر روي نقاط كنوني كاتيوني جذب ميشوند، متمايز گردد و در نتيجه فلوتاسيون انتخابي اين دو كاني تسهيل يابد.
از كلكتورهاي معمول كاتيوني ميتوان آمين نوع اول را نام برد كه به وسيله يون 3RNH مشخص ميشود و بنيان آن داراي 8 تا 22 اتم كربن است. آمينهاي نوع اول در محيط خنثي اثر عالي دارند اما در محيط بازي يا اسيدي نيز داراي اثر فلوته كنندگي بر روي فلورين ميباشند. آمين نوع دوم تنها در محيط اسيدي نتيجه خوب و قابل قبولي دارد. آمين نوع سوم در تمامي شرايط بر روي فلورين بيتاثير است. آمين نوع چهارم در محيط اسيدي و خنثي ميتواند به عنوان كلكتور مورد استفاده قرار ميگيرد اما فاقد اثري عالي است.
فرآوردههاي آميني كه با نامهاي تجاري عرضه ميشوند، مخلوطي از حلقههاي اشباع شده و اشباع نشده هستند كه طول زنجيره آن متغير است.
از تركيبات n- دو دسيل آمونيوم و n- دسيل آمونيوم به عنوان كلكتور فلورين استفاده شده است. در ميكرو سلول فلوتاسيون با استفاده از كلكتور n- دسيل آمونيوم بازيابي فلورين حداكثر 75 درصد بوده است. اما در 10= PH با همين كلكتور بازيابي 100 درصد قابل دستيابي است. با استفاده از كلكتور n- دودسيل آمونيوم ميتوان هم در 5/6= PH و هم 10=PH بازيابي كاملي به دست آورد. بازيابي كامل با استفاده از كلكتور n- دو دسيل آمونيوم در غلظت 3mol/m 4/0 و 10=PH و در همين PH با استفاده از n- دو دسيل آمونيوم در غلظت 3mol/m 04/0 انجام ميگيرد. اما در 5/6=PH غلظت لازم براي كلكتور n- دو دسيل آمونيوم در حدود3mol/m1/0 است. بنابراين با افزايش طول زنجيره كلكتورهاي آميني و يا افزايش PH مصرف اين كلكتورهاي كاهش مييابد.
در محلول اسيدي امكان رقابت ميان يونهاي فلزي و يون آمونيوم براي جذب بر روي سطح كاني وجود دارد. در اين رقابت اگر برد با يونهاي فلزي باشد، سطح كاني هيدروفيل باقي ميماند و عمل فلوتاسيون انجام نميگيرد. مثلا با استفاده از دودسيل آمونيوم و در حضور يونهاي سديم، كلسيم، مس، در محلول اسيدي، فلوتاسيون انجام نميگيرد. در محلول قليايي انجام نپذيرفتن فلوتاسيون به علت تشكيل باز آزاد ميباشد و از اين رو محدوده PH مربوط به آن در تمام آزمايشها ثابت است.
الكيل آمينها در بيشتر موارد همراه با واكنش الكترواستاتيك بر روي نواحي منفي سطح كانيها جذب ميشوند. جذب سطحي اين دسته از كلكتورها در نتيجه يك واكنش جانشيني يوني، همراه با تشكيل يك تركيب نمكي نامحلول از آنيون كاني و كاتيون كلكتور، نيز پيشنهاد شده است. اگر چنين چيزي درست باشد بايد در هنگام جذب سطحي اين كلكتورها بر روي فلورين، يونهاي كلسيم محلول وارد محيط شوند، اما هيچ افزايش در غلظت يون كلسيم موجود در محلول، در اين رابطه گزارش نشده است.
جالب است اشاره شود كه افزايش تعداد ذرات منفي بر روي سطح كاني كه نتيجه جذب يونهاي سولفات حاصل از سولفات سديم اضافه شده به سيستم است ميزان جذب كلكتور ستيل تري متيل آمونيوم برميد بر روي كلسيت را به مقدار 2 برابر افزايش ميدهد. از اين رو جذب سطحي +2Mg باعث كاهش نقاط منفي شده و مشخصا جذب سطحي كلكتور را كاهش ميدهد. به نظر ميرسد اين چنين مشاهداتي دلايل قابل قبولي براي جذب الكترواستاتيكي مابين كاتيونهاي كلكتور آميني و نقاط بار منفي موجود بر روي سطح كاني باشد.
در فلوتاسيون كاتيوني، عمل آماده سازي پالپ در غلظت نسبتا پاييني (در حدود 25 تا 40 درصد) انجام ميگيرد. فلوتاسيون نسبتا سريع است و شستشو در غالب موارد مورد نياز نيست. از آنجائي كه در بيشتر موارد اين كلكتورها تنها قسمت كوچكي از مواد را خارج ميسازند، اضافه كردن كلكتور در محدوده 50 تا 500 گرم بر تن و به طور متوسط 100 گرم بر تن متغير است.
ج- ساير كلكتورها
1)اسيدهاي ايمو – بيس – متيلن فسفوريك
استفاده از اين عوامل به عنوان كلكتور كانيهاي نمكي و اكسيدي در آزمايشهاي فلوتاسيون خلاء مورد بررسي قرار گرفته است. اين كلكتورها پتانسيل فلوتاسيون انتخابي را افزايش ميدهند و فرمول عمومي را دارند و طول زنجيره الكالي آنها از 3C تا 12C تغيير ميكند. نمكهاي سديم اين كلكتورها به خوبي در آب حل ميشوند.
باريت و فلورين به خوبي به كمك كلكتورهاي با زنجيره كوتاه 4C از اين دسته فلوته ميشوند. شروع فوتاسيون ممكن است با استفاده از كلكتورهاي با زنجيره كوتاهتر هم امكانپذير باشد. حساسيت باريت و فلورين به اين كلكتورها بيشتر است و با استفاده از اين كلكتورها و تمامي PHها ميتوان نتايج خوبي از فلوتاسيون اين كانيها گرفت. در مقايسه با اين كانيها كلسيت در مرتبه بعدي قرار دارد و با كمك اين كلكتورها ميتوان آن را در محدوده وسيعي از PH، جز PH هاي خيلي قليايي يا خيلي اسيدي فلوته كرد. بنابراين با توجه به محدوده فلوتاسيون كلسيت ميتوان آنرا فلورين يا باريت جدا نمود. خصوصا در محيطي بسيار قليايي (10 PH>) چنين هدفي قابل دستيابي است.
كلكتورهاي با زنجير كوتاهتر (ران – بوتيل 4=C و ران – هگزيل 6=C) در محدوده وسيعي از PH كانيهاي باريت و فلورين را فلوته ميكنند هر چند كه ناحيه فلوتاسيون كامل اين دو كاني به طور مؤثري در مورد تركيبات با زنجيره كوتاه كاهش مييابد. اما در منطقه جدايش باريت فلورين با استفاده از تركيبات n- بوتيل در PH بالا وسعت مييابد.
محدوده PH مطلوب براي جدايش انتخابي فلورين و باريت از كلسيت افزايش مييابد و در مورد n- بوتيل در 8PH> و در مورد n- هگزيل در 9PH> دستيابي است.
با استفاده از اين دسته از كلكتورها ميتوان فلوتاسيون انتخابي را تنها با تنظيم PH و مقدار كلكتور به دست آورد. ولي در مورد جدايش انتخابي فلورين از باريت با استفاده از اين دسته كلتورها نتايج مطلوبي را نميتوان به دست آورد اما ميتوان از طريق فلوتاسيون معكوس، باريت را از فلورين جدا نمود. اين امر همانطور كه اشاره شد تنها با استفاده از كلكتور n- بوتيل و در PH هاي بيش از 5/9 ميسر است.
2) الكيل فنوكسي كربن
انجام فلوتاسيون انتخابي در مورد كانسنگهاي فلورين كه حاوي بيش از 8 درصد باريت باشد، كاري مشكل است و معمولا به خوبي انجام نميشود. آزمايشهاي انجام شده نشان ميدهد كه به كمك اين كلكتور ميتوان فلورين را از كانسنگي كه باريت بيش از 8 درصد (حتي تا حد تقريبي 50 درصد) باريت است به شكل انتخابي فلوته كرد به گونهاي كه تنها فلورين شناور گردد. براي دستيابي به نتيجه مطلوب ميبايست PH بهينه براي پالپ را با انجام آزمايشهايي پيدا نمود و در حد مطلوب آن را ثابت نگه داشت. مشاهدات بدست آمده گواه آن است كه اسيدهاي الكيل فنوكسي كربن در مقايسه با كلكتورهاي متداول همچون اسيدهاي چرب، از قابليت فلوته كنندگي انتخابي بهتري در مورد فلورين برخوردار است.
3) پرفلوئور الكيل
اين عامل آنيوني به عنوان كمك كلكتور، همراه با كلكتورهاي اسيد چرب مصرف ميشود.
4) نمك استرالكل چرب فسفره
با استفاده از اين كلكتور، ميتوان آرايش كانسنگ هاي فلوريني كه حتي بيش از 15 درصد هستند را انجام داد.
جهت دستيابي به فلوتاسيون انتخابي بهتر فلورين در حضور كلسيت همراه با سيليكات سديم استفاده از نمك آلومينوم توصيه شده است. گزارش گرديده كه مصرف اين نمك ضمن كاهش اثر بازدارندگي بر روي فلورين عمل بازگشت كلسيت را تقويت مينمايد. همچنين ميتوان از ساير نمكهاي فلزي از جمله نمكهاي Zn, Cu, Cr, Fe, نيز همراه با سيليكات سديم استفاده نمود. تعيين نمك مناسب در اين ميان تنها با انجام آزمايشهاي فلوتاسيون ميتواند انجام گيرد. البته اين نمكها ممكن است به تنهايي اثر بازدارندگي بر روي كلسيت داشته باشد.
كبراكو يكي از موادي است كه براي بازداشت كلسيت به طور موفقيت آميزي به كار برده شده است. جذب كبراكو در سطح كاني را به واكنش الكترواستاتيك بين سطوح كاني با بار مثبت و شاخههاي تانن نسبت ميدهند. از طرفي مشاهداتي دال بر وجود تات كلسيم روي سطح كلسيت انجام گرفته است. كبراكو اغلب همراه كربنات سديم و سيليكات سديم در فلوتاسيون آنيوني فلورين به كار برده ميشود. همچنين ساير مشتقات تانن نظير اسيد تانيك نيز در اين رابطه اثرات مشابهي دارند.
نشاسته نيز همچنان كه اشاره شد، داراي اثر بازدارندگي بر روي كلسيت، بيش از باريت و فلورين است. لذا از نشاسته نيز در فلوتاسيون كانسنگ فلورين جهت بازداشت كلسيت خصوصا در PH قليايي استفاده شده است.
نحوه دانهبندي بار اوليه بر روي عملكرد اين كلكتور تاثير چنداني نميگذارد و نيز به مواد شيميايي ديگري جهت بازداشت گانگ، نياز نيست. به عبارت ديگر اين كلكتور به نحو مطلوبي بر روي فلورين اثر انتخابي دارد. براي تهيه كنسانتره فلورين با خلوص بالا، انجام چند مرحله شستشو ممكن است ضروري باشد.
بار اوليه ابتدا تا ابعاد زير 2/0 ميليمتر و يا كوچكتر از آن آسيا شود. فلوتاسيون فلورين در پالپي نسبتا خنثي با استفاده از كلكتور آنيوني فوق و همچنين يك كف ساز صورت ميپذيرد.
تنظيم كنندهها
كانيهاي گانگ همراه با فلورين بنا به نوع كانسنگ آن متنوعند اما در غالب موارد سيليس، كلسيت، باريت، آپاتيت، فلورين و آپاتيت و شيليت عمدهترين كانيهاي همراه با فلورين هستند. همانطور كه اشاره شد به دليل تشابه بسيار زياد خواص سطحي كانيها معمولا كلكتورهاي مصرفي اثر فلوتاسيون انتخابي بر روي اين «بازدارندهها» مناسبي جهت بازداشت كاني گانگ همراه استفاده ميشود. در مقياس كار آزمايشگاهي مواردي گزارش شده است كه در آن كانيهاي گانگ همراه كاني فلورين ابتدا فلوته ميشوند و كنسانتره فلورين به صورت باطله اين مرحله فلوتاسيون به دست ميآيد.
بازداشت كانيها گانگ فلورين: بر طبق نظر ايگلز اثر تنظيم كنندههاي مختلف بر روي سطح كانيهاي گانگ نمكي، از جمله باريت و كلسيت را ميتوان به چهار مورد مهم زير نسبت داد:
•تغيير در خواص سطحي كانيها (بلوكه كردن سطح كانيها و يا هيدروفيل كردن آن)
•كاهش قابليت جذب سطحي كلكتور بر سطح كاني به دليل پوشش سطح به وسيله تنظيم كنندهها
•تاثير بر روي خصوصيات شيميايي محلول پالپ در فلوتاسيون
•اثر بر روي عواملي كه با ايجاد كف همراه هستند (ناپايدار كردن كف در فلوتاسيون) تنظيم كنندههاي مورد استفاده در فلوتاسيون كانسنگهاي فلورين را ميتوان به دو دسته آلي و غيرآلي تقسيم نمود كه نحوه عملكرد و اثر هر كدام متفاوت است.
تنظيم كنندههاي غيرآلي
اين مواد به طور گستردهاي به عنوان تنظيم كننده PH، متفرق كننده و بازدارنده در فلوتاسيون مصرف ميشوند.
1)سيليكات سديم
اين تركيب متداولترين تنظيم كنندههاي غيرآلي است كه در فلوتاسيون كانسنگ هاي فلورين مصرف فراگيري دارد. سيليكات سديم نقش بازدارندگي و تفرق ذرات مه نرمه را نيز تواما داراست. اين اثرات به جذب سطحي سيليكات سديم بر روي سطح كانيها و افزايش با منفي سطح (مثلا در مورد كوارتز) و در نتيجه كاهش جذب كلكتور، نسبت داده شدهاند. اما برخي برخلاف نظر فوق اين امر را در PH هاي مختلف متاثر از غلظت فازهاي مختلف هيدارته سيليس ميدانند. نحوه عمل بازدارندگي سيليكات سديم به هر صورت كه باشد، باعث كاهش جذب سطحي كلكتور ميشود.
از سيليكات سديم جهت بازداشت كوارتز و كانيهاي سيليكاته و نيز جهت جلوگيري از جذب اين ذرات بر روي سطح ساير كانيها استفاده ميشود. حضور سيليكات در مقادير مختلف باعث بازداشت نسبي كانيهاي ديگري از جمله كلسيت، باريت، شيليت، آپاتيت و فلورين ميشود. ولي اثر آن بعد از كاني سيليس بر روي كلسيت بيشتر بوده و اين كاني نسبت به حضور آن حساس است.
معمولا براي افزايش تأثير سيليكات سديم در فلوتاسيون از نمكهاي فلزات چند ظرفيتي استفاده ميشود و بدين ترتيب انجام فلوتاسيون انتخابي مييابد. در اين رابطه نمك هاي Al, Cu, Mg, Cr, Fe, Zn, مورد آزمايش قرار گرفتهاند. در جدول زیر كه توسط بلاش و پاگينگ تهيه شده، اثر بازداشت كنندگي سيليكات سديم همراه با نمكهاي چند ظرفيتي نشان داده شده است.
سيليكات سديم به همراه پلي آكريل آميدها، نشاسته و كبراكو در فلوتاسيون كانسنگهاي فلورين مورد استفاده قرار گرفته است.
سيليكات سديم با نسبتهاي مختلف كوارتز به اكسيد سديم، تهيه ميشود. روش تهيه سيليكات سديم مصرفي و نيز نسبت كوارتز به اكسيد سديم از عوامل مؤثر در ارزيابي اين ماده شيميايي به عنوان بازدارنده هستند. در سيليكات سديم صنعتي معمولا نسبت كوارتز به اكسيد سديم از 1 تا 75/3 متغير است.
2) كربنات سديم
از ديگر تنظيم كنندههاي غير آلي ميتوان كربنات سديم را نام برد. كه غالباً جهت تنظيم PH مصرف ميشود. در بعضي از گزارشهاي موجود ذكر شده كه كربنات سديم داراي اثري بيش از يك تنظيم كننده PH محيط در مورد فلوتاسيون كانسنگ فلورين است و به فلوتاسيون انتخابي فلورين كمك ميكند.
3) فلوئدريد سديم
اين عامل نيز از مواد غيرآلي است كه بعنوان پخش كننده و معمولاً همراه با سولفونات- ليگنين در فلوتاسيون كانسنگ فلورين به كار ميرود. اين ماده همراه با نشاسته و مواد كمكي ديگري از جمله سيليكات سديم، در فلوتاسيون فلورين با استفاده از كلكتور اسيد اولئيك مورد استفاده قرار گرفته و نتايج خوبي را نيز به دست داده است.
4) ديگر تنظيم كنندههاي غير آلي
از ديگر عوامل تنظيم كننده مصرفي كه در اين گروه جاي دارند و مورد استفاده قرار گرفتهاند، نمك سولفيت يا تيوسولفيت يك فلز قليايي است. گزارش گرديده كه اين عوامل در بهبود فلوتاسيون انتخابي فلورين از كلسيت اثر چشمگيري دارند. علاوه بر اين از عامل 6)3NaPO ( نيز به عنوان بازدارنده كلسيت و گانگ همراه با فلورين استفاده شده است.
تنظيم كنندههاي آلي
مواد تنظيم كننده آلي همچون نشاسته، تانن، كبراكو و دكسترين از سالهاي پيش براي افزايش انتخابي بودن فرآيند فلوتاسيون كانيهاي نمكي به كار برده ميشدند. اين مواد در بيشتر موارد داراي وزن مولكولي بالايي هستند. هنا تنظيم كنندههاي آلي را به 4 دسته تقسيم كرده است:
•تركيبات آنيونيك همچون نشاستهها و تاننها
•عاملهاي كاتيونيك همچون پلياكريل آميدها
•تركيبات چند قطبي نظير پروتئينها
•تركيبات غيرقطبي مثل هيدروكربنها
1) تركيبات نشاسته
اين تركيبات براي افزايش كارآيي فلوتاسيون انتخابي كانيهاي اسپار همچون كلسيت، فلورين و باريت در فلوتاسيون آنيوني، با استفاده از اسيدهاي چرب و در فلوتاسيون كاتيوني مورد استفاده قرار ميگيرند. اثر بازدارندگي كلسيت و باريت با استفاده از نشاسته به خوبي جذب سطحي آن مطابقت دارد. جذب سطحي نشاسته علاوه بر مشخصات كاني با نوع نشاسته، گستردگي يا اندازه شاخههاي آن، طريقه تهيه آن و PH محلول بستگي دارد.
نشاسته در محلولهاي قليايي داراي بار منفي است، بنابراين جذب آن بر روي نقاط مثبت سطح كانيها امكان پذير است و باعث افزايش پتانسيل زتاي اين كانيها ميشود.
به نظر ميرسد عمل بازدارندگي نشاسته مطابق ساير بازدارندهها نباشد. اين عمل باعث كاهش جذب سطحي كلكتور نميشود. ظاهرا كلكتور در درون ساختمان مارپيچي نشاسته محبوس ميشود و بدين صورت هسته داخلي نشاسته هيدروفوب و سطح خارجي آن هيدروفيل است.
نشاستهها همچنين داراي اثر فلوكولاسيون بر روي كانيهاي نمكي مختلف همچون كلسيت، باريت، فلورين آپاتيت هستند اما بنا بر اظهار نظر افراد مجرب در زمينه فلوتاسيون نمكها، حضور فلوكولان در پالپ باعث عدم موفقيت در دستيابي به نتيجه مطلوب ميگردد. بنابراين همواره در فلوتاسيون فلورين سعي بر آن است كه ذرات پالپ كاملا پراكنده شده باشند. مقدار كم نشاسته كاملا باعث پراكندگي پالپ ميشود. علاوه بر اين گزارش شده است كه نشاسته داراي اثر فعال كنندگي در فلوتاسيون ميباشد. چنين اثري در فلوتاسيون فلورين نيز گزارش شده است.
روشهاي گوناگوني براي انحلال نشاسته وجود دارد. انحلال نشاسته در آب گرم تسريع مييابد. عوامل شيميايي گوناگوني از جمله ئيدروكسيد سديم با پتاسيم را ميتوان جهت انحلال نشاسته استفاده نمود كه بسيار مؤثرتر عمل ميكنند. نمكهاي لزي گوناگوني از جمله كلريد روي و كلريد آهن انحلال نشاسته در آب را سرعت ميبخشند.
نشاستهها و تركيبات وابسته از جمله دكسترين را ميتوان همراه با فلوريد سديم و يا ساير نمكهاي فلوريد محلول براي بازداشت مؤثر كوارتز، كلسيت، باريت، اكسيدهاي آهن، رس و ساير كانيهاي گانگ همراه فلورين بكار برد. مواد كمكي ديگري از جمله سولفيد سديم، سولفيت سديم، هيدروسولفيد سديم، سيانيد سديم، دي كرومات پتاسيم، متافسفات سديم، كربنات سديم و سيليكات سديم را ميتوان همراه با عوامل فوق جهت بهتر شد عمل بازداشت كانيهاي گانگ فلورين بكار برد.
2)تركيبات تانن
تاننها برخلاف نشاستهها كه حاوي يك گروه OH الكلي خنثي هستند به دليل دارا بودن گروههاي اسيدي ضعيف OH فنلي تركيبات فعالي هستد. جذب سطحي تانن برروي سطح كانيها و در نتيجه اثر بازدارندگي آن به صورتهاي زير معرفي شده است:
-تشكيل يونهاي كمپلكس فنولات (تانات) برروي سطح كاني
-تجمع ذرات تانن بر روي سطح كاني همراه با انجام واكنش متقابل الكترواستاتي
-ك مابين سطح كاني بازدارنده و ذرات تانن
-تشكيل باند هيدروژني مابين آنيون كاني و اتم هيدروژن تانن
مطالعات مادون قرمز كه اخيرا بر روي نحوه جذب سطحي تانن بر روي كلسيت انجام گرفت، حضور كمپلكسهاي تانات كلسيم را مورد تاييد قرارداده است. مكانيزم بازدارندگي تانن مشابه نشاسته است و باعث كاهش در جذب كلكتور نميشود. از تانن براي بازداشت كانيهاي گانگ مختلف در فلوتاسيون فلورين استفاده شده است.
3) كبراكو
از ديگر تنظيم كنندههاي آلي، كه كاربرد وسيعي در كانه آرائي فلورين دارد، ميتوان از كبراكو نام برد. اين عامل از تركيبات اسيد تانيك بوده و در فلوتاسيون انتخابي كانيهاي نمكي مخصوصاً فلورين، كاربرد وسيعي دارد.
اثر بازدارندگي كبراكو بر روي كانيهاي گانگ از جمله كلسيت را مربوط به جلوگيري از جذب سطحي اولئات بر روي اين كانيها ميدانند. در اين ارتباط ماهيت هيدروفيلي قوي گروههاي پلي فنل موجود در كبراكو بايد مورد توجه قرار گيرد.
4) ديگر تنظيم كنندههاي آلي
ديگر تنظيم كنندههاي آلي همچون پلي آكريل آميد و كربوكسي متيل سلولز نيز در موارد خاصي مورد استفاده قرار گرفته است. همچنين استفاده از پليمرهاي اسيد وينيليك و الكيل سولفونيك، صمغ غربي و تركيباتي نظير دكسترين نيز به عنوان بازدارنده گزارش شده است. به نظر گوتزايت بازده آرايش را ميتوان با استفاده از عاملهاي شلات كنندهاي چون EDTA (اتيلن دي آمين تترا استيك اسيد) افزايش داد. اين عاملها بنظر ميرسد باعث تفريق يونهاي غير آلي، همچون كلسيم، از محيط ميشوند.
هنگامي كه مواد تنظيم كننده آلي و غيرآلي همراه با يكديگر در محيط وجود دارند اين احتمال وجود دارد كه واكنشهاي متقابلي مابين آنها رخ دهد كه به طور قابل ملاحظهاي بر نتيجه فلوتاسيون مؤثر باشد. تمامي تنظيم كنندههاي غيرآلي در حضور بازدارندههاي آلي به عنوان بازدارنده عمل ميكند. علاوه بر اين حضور نمكهاي داراي يونهاي دو ظرفيتي حتي در غلظت كم، در حدود ppm 10، باعث بازداشت عمل فلوتاسيون مي شود. افزايش بيشتر اين نمكها به مقدار بيش از ppm50 در حضور نشاسته و تانن باعث كاهش اثر بازدارندگي آنها در فلوتاسيون فلورين و باريت ميشود.
ج) تنظيم كنندههاي PH محيط
در فلوتاسيون كانسنگ فلورين PH در محدوده وسيعي از 5/8 تا 10 و در بيشتر كارخانجات از 9 تا 3/9 تغيير مينمايد. جذب سطحي اولئات تا PH معادل 13 نيز گزارش شده است. ولي انجام فلوتاسيون تا 5/10=PH نتايج مطلوبي را به دست ميدهد. در PH بالاتر بايد ابعاد ذرات درشت باشد تا نتايج مطلوبي حاصل شود. كنترل دقيق PH جهت كمك به عملكرد مواد شيميايي فلوتاسيون اضافه شده به پالپ ضروري است. تغييرات زياد PH موجب به دست آمدن نتايج نامطلوب شده و انجام فلوتاسيون انتخابي را دچار مشكل ميسازد.
جهت كنترل PH معمولاً از كربنات سديم و يا سود سوزآور استفاده ميشود. سيليكات سديم اضافه شده به پالپ نيز بر ميزان قليايت محيط ميافزايد. چنين عنوان شده كه كربنات سديم داراي عملكردي بهتر از يك تنظيم كننده PH است و در بهبود فلوتاسيون انتخابي مؤثر است. اما سود سوزآور كارآيي كمتري نسبت به كربنات سديم دارد. همچنان كه اشاره شد حضور سود سوزآور در محيط باعث فعاليت بيشتر كلسيت ميشود و بدين ترتيب كلسيت رفتاري مشابه با فلورين، در فلوتاسيون از خود نشان ميدهد.
كربنات سديم، در كربناته شدن سطح كانيها نقش مهمي را داراست. اين امر باعث ميشود تا PH مربوط به نقطه بار صفر فلورين به حد 10 برسد.
جدايش انتخابي فلورين از كانيهاي كانسنگ همراه
كانسنگهاي فلورين همچنان كه اشاره شد غالبا حاوي كانيهاي كانگ كوارتز، باريت و كلسيت هستند. در زير جدايش انتخابي هر يك از اين كانيهاي كانگ از فلورين به تفكيك مورد بررسي قرار ميگيرد.
1) جدايش انتخابي فلورين از كوارتز
كوارتز و كانيهاي سيليكاته گانگ موجود در كانسنگ فلورين در محيط قليايي، كه معمولا محيط فلوتاسيون فلورين است، از نظر بار سطحي به شدت منفي هستند. لذا كلكتورهاي آنيوني مصرفي نميتواند به صورت فيزيكي بر روي آن جذب شوند. و اين امر به بازداشت اين كاني كمك زيادي ميكند. كوارتز موجود در كنسانتره ممكن است به چند صورت در آن داشته حضور يافته باشد:
•به صورت در هم قفل شدگي با فلورين يا ساير كانيهايي كه فلوته شدهاند در اين صورت خردايش مجدد ضروري است.
•به صورت نرمه و ذرات ريزي كه بر روي نقاط كاتيوني ساير كانيها جذب و همراه با آنها فلوته مي شوند.
•فعال شدن كوارتز به دليل حضور كاتيونهاي چند ظرفيتي موجود در آب.
كوارتز به دليل حلاليت كم و اين كه تنها كاتيون آن سليسيم است، تنها بعد از افزودن يونهاي فلزي به محيط و در PH لازم براي تشكيل اولين كمپلكس هيدروكسي فلوته ميگردد. معمولاً در مورد كانسنگهاي فلورين با استفاده از واسطه سنگين در مرحله آرايش اوليه، مقدار قابل توجهي كوارتز و كلسيت موجود در كانسنگ اوليه از آن جدا ميگردد.
يكي از بهترين بازدارندهها كه بطور معمول براي بازداشت كوارتز از آن استفاده ميشود، سيليكات سديم است. براي ممانعت از فعال سازي كوارتز پخش بهتر آن در محيط و بازداشت آن در بيشتر موارد از سيليكات سديم استفاده ميشود. اين اثر همچنان كه اشاره شد به افزايش بار منفي سطح ذرات كوارتز، يا ساير ذراتي كه بر روي آنها سيليكات سديم جذب ميشود (همچون كلسيت)، نسبت داده ميشود. سيليكات سديم از نوع آن (با نسبت 1 : 23/3) اثر بازدارندگي بهتري دارد و در غالب موارد استفاده از آن توصيه شده است.
از عوامل تنظيم كننده ديگري كه در اين رابطه به كار رفته است ميتوان از سولفونات ليگنين، كبراكو، سيانيد سديم، اسيد تانيك، فسفات سديم نام برد.
گزارش شده كه سولفونات ليگنين در مقايسه با كبراكور باعث كاهش بيشتر كوارتز در كنسانتره ميشود.
2)جدايش فلوئورين – باريت
جداسازي باريت در فلوتاسيون انتخابي فلورين به علت خواص سطحي مشابه و نزديك اين دو كاني به يكديگر از موارد بسيار مشكل است. كلتورهاي آنيونيك، از جمله اسيدهاي چرب، كه در فلوتاسيون فلورين به كار ميروند در سطح باريت جذب شده و به راحتي باعث فلوته شدن آن ميگردند.
جهت بازداشت باريت از موارد شيميايي متعددي استفاده شده است. در مقادير كم باريت، با استفاده از فلورايد سديم و با استفاده از كلكتورهاي كربوكسيليك ميتوان باريت را بازداشت نمود و فلورين را فلوته كرد. اما در صورت حضور سليكات سديم در محيط اين روش چندان مؤثر نخواهد بود.
در مقادير بيشتر جهت بازداشت باريت از دكسترين، دي كرومات، ليگنوسولفوناتها و نشاسته استفاده ميشود.
از بازدارندههاي معمول باريت ميتوان از پلي ساكاريدها (نشاسته و دسكترين) نام برد كه به تناسب مقدار باريت به محيط اضافه ميشوند و ميتوانند همراه با سيليكات سديم مصرف ميشوند. كه در عين حال اثر بازدارندگي بر روي كربناتهاي همراه را نيز دارند. باريت نسبت به حضور نشاسته بيش از فلورين حساس بوده و با مقدار كمتري بازداشت ميشود.
استفاده از سولفانات ليگنين همراه فلوريد سديم جهت بازداشت باريت موجود در كانسنگ فلورين توسط اداره معادن آمريكا در آزمايشهاي متعدد انجام شده در سلولهاي فلوتاسيون و نيز پايلوت مورد تاييد قرار گرفته است.
در مقالهاي كه توسط برونينگ ورامپاسيك منتشر شده ادعا شده كه انجام فلوتاسيون انتخابي در مورد كانسنگها فلورين كه حاوي بيش از 2 درصد باريت باشد به وسيله روشهاي معمول با استفاده از سيليكات سديم و كبراكو، بسيار مشكل بوده و در مواردي عملي نيست. اما با استفاده از سولفونات و فلوريت سديم ميتوان در مورد كانسنگهاي كمپلكس باريت – فلورين، باريت را در حين فلوتاسيون فلورين بازداشت نموده و سپس آن را در مرحله بعد بازيابي نمود. بدين ترتيب ميتوان در صورت رسيدن به درجه آزادي مناسب به كنسانتره اسيدي فلورين دست يافت. البته بازدارندههاي فوق بر روي كلسيت و كوارتز اثر بازدارندگي دارند.
به نظر ميرسد كه فلوئوريد سديم در جدايش فلورني از باريت دو نقش داشته باشد. نقش اول آن به ساختن كمپلكس يا رسوب دادن نمكهاي محلول در پالپ، كه ممكن است عمل انتخابي فلوتاسيون را دچار اشكال سازد نسبت داده ميشود. نقش ديگر آن كمك به علل بازدارندگي سولفونات ليگنين به دليل دارا بودن اثر پراكنده كنندگي بر روي نرمه كانيهاي موجود در پالپ است. مجموع اين دو اثر پاكسازي سطح ذرات فلورين ميشود و باعث ميگردد كه اين ذرات با استفاده از كلكتور اسيد چرب به سرعت فلوته شوند.
در مواردي نيز جهت بازداشت باريت از كروماتها و دي كروماتها همراه با سيليكات سديم و نشاسته استفاده شده كه نتايج مطلوبي را نيز به دست داده است. اما اين تركيبات كرومات سمي بوده و از اين نظر داراي نقطه ضعف ميباشند و اثر يونها بر روي باريت به تشكيل كرومات باريم كم محلول بر روي سطح باريت نسبت داده ميشود.
يونها و نمكهاي فلزات چندظرفيتي نيز تحت شرايطي داراي اثر بازداردندگي بر روي باريت هستند. استفاده از كربنات آلومينيوم و كلريد آهن همراه با عوامل تنظيم كننده PH و متفرق كننده نيز براي بازداشت باريت پيشنهاد شده است. ضمنا با استفاده از مخلوط سيليكات سديم با نسبتهاي مختلف O2Na به 2SiO و يك نمك فلزي به صورت هيدروسل اثر بازداشت كنندگي مناسبي در غلظتهاي (در حدود 100 – نمك فلزي) به دست ميآيد. ادعا شده كه در اين صورت نسبت به حالتي كه هر يك از اين عوامل به طور جداگانه اضافه شوند. نتايج بهتري به دست ميآيد.
در فلوتاسيون آنيوني نيز يون S4-2 اثر بازدارندگي دارد بدين ترتيب ميتوان باريت را در محيط اسيدي ضعيف بازداشت نمود.
در مواردي نيز جداسازي باريت از كانسنگ فلورين با استفاده از فلوتاسيون مستقيم قبل از فلوتاسيون فلورين، انجام پذيرفته است. اما در اين حالت بازيابي كنسانتره فلورين كاهش مييابد. در اين حالت از كلكتورهاي الكيل سولفونات به همراه كلريد باريم وسيليكات سديم، در محدوده PH مابين 9 تا 11، استفاده ميشود. الكيل سولفات علاوه بر كلكتور بودن تا حدي خاصي فلوكولاسيون انتخابي باريت را نيز دارد و اين امر به بهبود فلوتاسيون آن تا حد زيادي كمك ميكند. در اين صورت ميتوان از نمكهاي سرب و يا باريم جهت فعال نمودن باريت استفاده نمود.
3) جدايش انتخابي فلورين از كلسيت
كلسيت به عنوان گانگ اصلي در اغلب كانسنگهاي فلورين حضور دارد. به دليل عدم عملكرد انتخابي بيشتر كلكتورهاي مورد استفاده بر روي اين كاني، در حين فلوتاسيون كانسنگهاي فلورين بايد آن را بازداشت نمود.
كلسيت در آب نامحلول بوده و يونهاي تعيين كننده پتانسيل آن در PH پايين +2Ca , +3CaHCO و در PH بالا –2 3HCO , -2 3CO , + CaOH است.
بنابراين در PH پايين بار سطح كلسيت مثبت بوده و در PH بار سطح آن منفي است. پتانسيل نقطه صفر كلسيت در 2/8=pH است اما ظاهراً كهنگي سطح كلسيت باعث كاهش پتانسيل زتاي آن ميگردد. بنابراين پتانسيل نقطه صفر واقعي آن در حدود 8/10=PH است. بازداشت كلسيت در حضور فلورين به علت توجود يون مشترك +2Ca مشكل است چرا كه جذب شيميايي اسيد اولنيك بر روي كلسيت و تشكيل اولئات كلسيم همچون فلورين امكان پذير است. البته فلورين قابليت فلوتاسيون بهتري در مقايسه با كلسيت دارد و جذب اولئات بر روي سطح آن قويتر است. اين امر هر چند كه در جدايش انتخابي اين كاني ميتواند مورد توجه قرار گيرد اما تفاوت ميان رفتار آنها در حدي نيست كه بتواند نقش عمدهاي را در حل اين مشكل ايفا نمايد.
با توجه به حساسيت زياد كلسيت نسبت به حضور سيليكات سديم در محيط، ميتوان از اين تركيب خصوصا در محدوده PH بين 7 تا 10 جهت بازداشت كلسيت استفاده نمود.
سولفات سديم و اگزالات سديم نيز در حضور كلكتور اسيد هپتي ليك داراي اثر بازدارندگي بر روي كلسيت هستند. اما اين تركيبات به هنگام استفاده از كلكتور اسيد اولنيك خصوصيت بازدارندگي ندارند. سولفونات ليگنين به همراه فلوريد سديم جزء باز دارندههاي گانگ كربناته در فلوتاسيون فلوئورين ميباشد.
دسته ديگري از بازدارندههاي كلسيت، فسفاتها و پلي فسفاتها هستند. اين عوامل باعث افزايش بر سطح كانيها شده و در نتيجه جذب كلكتورهاي آنيوني بر روي چنين سطوحي را كاهش ميدهند. نتايج بدست آمده از آزمايشهاي پانگسين و همكارانش كه در ميكرو سلول فلوتاسيون آزمايشگاهي انجام گرفته نشان ميدهد كه اثر بازدارندگي سديم هگزا متافسفات بر روي كلسيت زياد است اما بازيابي فلورين را نيز تا حد زيادي كاهش ميدهد. تركيبات پيروفسفات سديم و فسفات سديم داراي اثر بازدارندگي بر روي كلسيت هستند. اما اثر بازدارندگي اين تركيبات برروي فلورين بيشتر است. از اين رو استفاده از آنها در فلوتاسيون فلورين مطح نشده است.
سديم تري پلي فسفات نيز يكي از تركيبات پلي فسفاتها است كه اثر بازدارندگي شديدي بر روي كلسيت دارد. همچنان كه در اين شكل ديده ميشود سديم تري پلي فسفات در غلظت كمتر از 4/0 به عنوان يك بازدارنده عمل ميكند. اما غلظتي بيش از اين حد، اثر آن در بازداشت كلسيت كاهش مييابد و در غلظتهاي بالاتر از 5 گرم در ليتر كلسيت بخوبي فلوته ميشود. تركيبات فسفات با توجه به آنكه بار سطح ذرات منفي ميسازند (و از اين روي باعث بازداشت آنها ميگردند.)، اثر متفرق كنندگي ذرات را در محيط نيز دارند. اثر بازدارندگي اين عوامل را علاوه بر پديده فوق، به تشكل كمپلكسي از فسفاتها با كلسيم بر روي سطح كلسيت نيز نسبت دادهاند. اين امر خصوصا هنگامي كه فسفات قبل از اولئات به محيط اضافه شود، رخ ميدهد. چراكه با وجود اولئات اين عاملها قادر به تشكيل كمپلكس با يون كلسيم نيستند.
افزودن نمكهاي بيسولفيت و تيوسولفات فلزات قليايي، يا مخلوطهايي از اين دو پالپ قليايي فلورين قبل از افزودن اسيدهاي چرب به آن، باعث اثر بازدارندگي شديدي بر روي كلسيت ميشود.
تكليس كردن كانسنگ فلورين نيز در بازداشت كلسيت مورد استفاده گرفته است. در اين روش كانسنگ مورد نظر آسيا شده و يا كنسانتره اوليه را ابتدا خشك ميكنند دماي خشك كن نبايد از 290 درجه سانتيگراد بيشتر گردد و ميزان رطوبت مواد خروجي نيز نبايد از 1 درصد تجاوز نمايد. اين مواد سپس به كوره پخت منتقل ميشوند كه دماي آن بين 300 تا 450 درجه سانتيگراد است. تنظيم دماي كوره به زمان توقف مواد در كوره و ضخامت بستر مواد بستگي دارد. ماكزيمم دما 500 درجه سانيتگراد است، چراكه افزايش دما از اين حد باعث تجزيه كلسيت ميشود. در نتيجه تجزيه كلسيت، ميزان قليايي بودن محلول در فلوتاسيون به طور غيرعادي زياد ميشود و جدايش انتخابي فلوتاسيون بطور كلي دچار اشكال ميشود. اگر PH محصول تكليس داغ خارج شده از كوره از حدود 2/9 به ميزان بيشتر باشد نشانه تجزيه كلسيت است. اگر دما در كوره 300 درجه سانتيگراد كمتر باشد، تغيير بر روي قابليت فلوته شوندگي كلسيت ايجاد نميشود.
زمان توقف مواد در كوره ممكن استاز 10 دقيقه تا 3 ساعت تغيير كند كه اين امر به ميزان رطوبت مواد، ريزي ذرات آن و دماي كوره بستگي دارد.
در مرحله بعد مواد تحت عمل آماده سازي قرار ميگيرند. محصول تكليس داغ خروجي از كوره به يك ميكسر منتقل ميشود. عاملهاي فلوتاسيون در اين مرحله به آن اضافه ميشوند. در اين حالت از اسيد چرب و يا فرآوردههاي مشابه، كربنات سديم، كبراكو يا ساير عاملهاي بازدارنده براي بازداشت گانگ موجود در كاني استفاده ميشود.
در اين فرآيند به دليل دگرگون شدن سطح كلسيت كه در حين عمل تكليس رخ ميدهد كلسيت تونايي فلوتاسيون خود را از دست ميدهد و در نتيجه به باطله منتقل ميشود.
در مواردي هم كه مقدار كلسيت زياد باشد و در نتيجه تهيه كنسانتره فلورين به طور مستقيم مشكل باشد، ميتوان كلسيت را قبل از فلورين فلوته كرد و بدين ترتيب ميزان كلسيت موجود در كنسانتره فلورين را كاهش داد.
نكات مهم در فلوتاسيون كانسنگ فلورين
1) نرمه گيري در فلوتاسيون فلورين
به طور كلي در مسيرهاي فلوتاسيون مخصوصاً در فلوتاسيون كانيهاي غيرفلزي و كانيهاي نمكي وجود نرمه ميتواند باعث بروز اشكالاتي شود. بدين دليل نرمه گيري از پالپ خوراك بخش فلوتاسيون دركارخانههاي كانه آرايي فلورين از اهميت خاصي برخوردار است و در مواردي براي رسيدن به كنسانترهاي با درجه خلوص اسيدي ضروري به نظر ميرسد. به عنوان مثال در كارخانههاي آرايش فلورين در مكزيك، كه يكي از بزرگترين توليد كنندگان جهاني فلورين است، انجام عمل نرمهگيري با استفاده از هيدروسيكلون براي جدايش نرمههاي زير 5 ميكرون، ضروري است.
با بررسيهاي انجام شده در يك كارخانه كانه آرايي، به اين نتيجه رسيدهاند كه نرمههاي كلسيت و رس داراي اثرات زيان آوري بر روي بازيابي فلورين هستند و افزايش حضور آنها در هر قسمت از مسير كانه آرايي كارخانه، بازيابي فلورين را كاهش ميدهد و به همين دليل در مرحله فلوتاسيون اوليه، به علت بالا بودن مقدار كلسيت بازيابي فلورين در كمترين حد خود قرار دارد. اما در مراحل مختلف شستشو با كاهش مقدار كلسيت، بازيابي فلورين افزايش مييابد.
ديگر بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد كه 87 درصد فلورين موجود در باطله داراي ابعاد زير 400 مش است و 95 درصد فلورين موجود در باطله به درجه آزادي كامل رسيده است.
2) كف سازها
ميزان كف ساز مصرفي در فلوتاسيون فلورين بايد حداقل باشد تا حضور ذرات گانگ در كف كمتر و عيار كنسانتره افزايش يابد. معمولاً كلكتورهاي مصرفي حاوي 1 تا 3 درصد اسيدهاي رزين هستند كه به طور معمول اپتيموم كف را ايجاد ميكنند و به كف ساز ديگري نياز نميباشد، اما در صورت نياز ميتوان از كف سازهاي معمولي از جمله M.L.B.C (متيل ايزوبوتيل كربونيل) استفاده كرد.
در كارخانجات ساخت اسيد فلوريدريك وجود كف در كنسانتره فلورين نامطلوب است و باعث ايجاد اشكالاتي ميشود. از اين رو سعي در اين است كه مقدار كف در حداقل ممكن باشد. در مواردي جهت اشكالاتي ميشود. از اين رو سعي در اين است كه مقدار كف در حداقل ممكن باشد. در مواردي جهت حذف كف بايد كنسانتره فلورين را در دمايي بين 500 تا 800 درجه سانتيگراد تحت عمليات حرارتي قرار داد.
3) نقش حرارت در فلوتاسيون فلورين
همانطور كه اشاره شد، ريچارد و كوك در سال 1925 براي اولين بار از حرارت براي افزايش كارايي فلوتاسيون فلورين با استفاده از كلكتو اولئات استفاده نمودند.
حرارت در فلوتاسيون كانسنگ فلورين نقش مهمي را داراست. در اين روش هنگاميكه دما افزايش مييابد، خلوص و بازيابي كنسانتره فلورين به طور قابل توجهي افزايش پيدا ميكند. اين امر را به جذب شيميايي اولئات بر روي سطح فلورين در دماي بالا نسبت دادهاند. اما در مشاهدات به نظر ميرسد كه هنگامي كه دما افزايش مييابد، پديدههاي ديگري در فلوتاسيون در دماي بالا ممكن است در نتيجه افزايش انحلال يونهاي اولئات و تغيير در ترازهاي انرژي يونهاي موجود در محلول باشد.
معمولا دماي پالپ در عمليات فلوتاسيون در محدوده بين 29 تا 100 درجه سانتيگراد انتخاب ميشود. در دماي كمتر از 25 درجه سانتيگراد كاني فلورين به كندي و يا با شدت انتخابي كمتري در مقايسه با دماي بالاتر فلوت ميشود. كف به دست آمده در درجه حرارت بالا بسيار خشك بود و با چند بار شستشو نيز خاصيت هيدروفوب بودن خود را از دست نميدهد.
براي تنظيم حرارت معمولاً در چند نقطه از مسير فلوتاسيون بخار داغ به پالپ افزوده ميشود. در دماي بالا، نزديك نقطه جوش آب، همراه بخار آب اسيد چرب به درون تنظيم كنندهها تزريق ميشود و در نتيجه آن فلورين به نحو مؤثري فعال شده و فلوتاسيون انتخابي آن بهتر انجام ميشود.
اين آزمايشها بر روي نمونههاي 5 گرمي و در سلول كوچك با حجم 250 سانتيمتر مكعبي انجام گرفته است. براي انجام اين آزمايشها ابتدا مواد جامد تا حرارت مورد نظر گرم و سپس به درون سلول وارد شده، كلكتور هم در همان زمان مورد استفاده قرار گرفته است. درجه حرارت آب در اين آزمايش 150 درجه سانتيگراد و اندازه ابعاد اين كانيها از 37 ميكرون تا 150 ميكرون متغير بوده است.
البته در مورد تأثير دماي بالا در فلوتاسيون فلوريون نظرات مختلفي وجود دارد عدهاي با توجه به تجاربشان در مورد سنگهاي كربناته بر اين عقيده هستند كه در دماي پايين با مصرف بيشتر اسيدهاي چرب غير اشباع ميتوان نتايجي مشابه با دماي بالا، با مصرف كمتر اسيد چرب اشباع نشده را به دست آورد.
4) مدت زمان فلوتاسيون
بديهي است با افزايش زمان فلوتاسيون فلورين، ميزان بازيابي نيز افزايش مييابد اما برخلاف آن عيار نهايي كنسانتره كاهش مييابد. كلكتور مورد استفاده از نوع سولفات آلكيل و سولفونات بوده است. با استفاده از سينتيك فلوتاسيون ميتوان زمان لازم جهت فلوتاسيون را به دست آورد.
زمان لازم براي بازيابي 50 درجه درصد از يك كاني در عمل فلوتاسيون، به نام زمان نيمه عمر آن كاني ناميده ميشود. برآورد چنين زماني براي فراكسيونهاي مختلف يك كاني، از جمله فلورين، بسيار حائز اهميت است. چرا كه زمان توقف پالپ، يا زمان فلوتاسيون در ارتباط با همين زمان نيمه عمر براي هر فراكسيون است. به عبارت ديگر براي اينكه 99 درصد از كاني مورد نظر ما در هر فراكسيون فلوته شود، زمان توقف بايد 7 برابر زمان نيمه عمر باشد. در صورتي كه هر فراكسيون اين زمان كافي را در اختيار نداشته باشد، كاني مورد نظر در اين فراكسيون بازيابي مطلوبي را نخواهد داشت.
به عنوان مثال، از آناليز يك كارخانه آرايش كانسنگ فلورين معلوم گرديده كه بازيابي ذرات موجود در فراكيسون 400 مش تا 6 ميكرون، 80 درصد و زمان توقف آن 82/10 دقيقه است. اين مقادير براي ذرات كمتر از 6ميكرون، بترتيب 5/16 درصد و 5/49 دقيقه است. زمان توقف پالپ در مرحله فلوتاسيون اوليه در اين كارخانه در حدود 33 دقيقه است. بنابراين كاهش بازيابي ذرات زير 400 مش با توجه به مطالب فوق به وضوح توجيه ميشود.
از سوي ديگر، براي بدست آوردن كنسانتره فلورين با خلوص بالا، پيش از انجام مراحل شستشو، بايد نمودار زمان – عيار را بدست آورد. اين نمودار با توجه به خلوص كنسانتره هاي مختلف كه در طي زمانهاي مختلف در آزمايشهاي ناپيوسته بدست ميآيد، رسم شود. بدين ترتيب زمان فلوتاسيون در فلوتاسيون اوليه، با مراحل شستشو را ميتوان به دقت انتخاب نمود. عدم توجه به اين امر، نتايج نامطلوبي را در تهيه كنسانتره نهايي بدست ميدهد و عيار آن در پايين نگه ميآورد، هر چند كه بازيابي آن ممكن است بسيار مشكل باشد.
وجود ذرات نرمه و رس كه در سطح فلورين ممكن است جذب شوند، ميتواند موجب افزايش زمان فلوتاسيون شود. افزايش غلظت پالپ باعث افزايش زمان توقف در فلوتاسيون ميشود.
5)مراحل و نحوه آماده سازي در فلوتاسيون فلورين
بار ورودي كارخانه فلوتاسيون فلورين بايد ابتدا مراحل آماده سازي را در تنظيم كنندههاي مختلف طي نمايد. در اين تنظيم كنندهها مواد شيميايي مناسب فلوتاسيون به پالپ اضافه ميشود. اين مواد شيميايي براي تنظيم PH محيط، بازداشت گانگ، پخش كردن ذرات در پالپ و فعال كردن فلورين، در مرحله آماده سازي اضافه ميشوند. همانطور كه ذكر شد ممكن است از بخار آب نيز براي تنظيم دما استفاده شود، در اين صورت ميتوان آن را به پالپ ورودي به مرحله آماده سازي اضافه نمود.
در اغلب موارد مورد كانسنگ فلورين از دو مرحله آماده سازي استفاده ميشود. در مرحله اول آمادهسازي، مواد تنظيم كننده PH و پخش كننده ذرات در محيط و در مرحله دوم، مواد بازداشت كننده گانگ به تنظيم كنندهها اضاف ميشوند. به پالپ در حين ورود به سلولهاي فلوتاسيون ميتوان كلكتور فلورين را اضافه نمود. در مواردي نيز مواد تنظيم كننده PH و بازدارنده گانگ به مرحله اول آماده سازي اضافه ميگردند و در مرحله دوم آماده سازي، كلكتور فلورين به پالپ اضافه ميشود.
نحوه آماده سازي پالپ به نوع مواد شيميايي فلوتاسيون مصرفي نيز بستگي دارد. مثلاً اگر از سولفونات ليگنين و فلوريد سديم براي بازداشت گانگ همراه استفاده شود، بهتر است آماده سازي در زمان كوتاه همراه بهم زدن شديد پالپ و با نسبت جامد 40 تا 50 انجام گيرد. بدين ترتيب امكان دستيابي به بالاترين بازيابي كنسانتره فلورين اسيدي ميسر ميشود.
6) آب مورد مصرف در فلوتاسيون فلورين
جهت گرفتن بهترين نتيجه از فلوتاسيون فلورني بهتر است كه سختي آب تقريباً برابر صفر باشد. خصوصا در مراحل شستشو، سختي آب نقش حساستري را ايفا ميكند. فلوتاسيون به دليل سختي آب بصورت غير انتخابي انجام ميشود، علت اين امر نيز به وجود يونهاي مختلف در آب سخت از جمله كلسيم نسبت داده شده است.
مشكل بعدي اين است كه باطله فلورين در حالت عادي داراي ذرات معلق بوده كه لازم است جهت تصفيه فلو كوله شود. لذا جهت ته نشيني موا جامد معلق در آب از فلوكولانهاي مختلفي استفاده ميشود از جمله ميتوان از زاج ] 2) 4[ALK(SO ، آلومينات سديم، آهك هيدراته شده و پليمرها نام برد.
آب صافي كه در اين مرحل به دست ميآيد به دليل آنكه داراي مواد فوكولان است، اگر به مسير فلوتاسيون فلورين بازگشت داده شود اثرات زيان آوري بر روي فرايند فلوتاسيون فلورين دارد. بدون انجام عمل فلوكولاسيون نيز نميتوان به استاندارد مواد جامد در سرريز سد باطله (ppm 13-10) رسيد. مقدار كمي سيانيد سديم نيز گاهي هنگام بازيابي اسفالريت در كارخانه مصرف ميشود و وجود آن در آب باطله نيز محتمل است. بجز اين عامل، بقيه مواد شيميايي مورد مصرف در فلوتاسيون فلورين غيرسمي هستند. از سوي ديگر، سيانيد سديم موجود در باطلههاي كارخانه به تدريج در خلال زمان توقف، توسط يونهاي فلزي و عمل اكسيداسيون تجزيه يا ته نشين ميشود.
7) فيلتر كردن و خشك كردن كنسانتره
فيلتر كردن كنسانتره فلورين، همچون عمليات استاندارد مربوط به ساير كنسانترهها است. در اينجا از فيلترهاي ديسكي، استوانهاي و نواري استفاده ميشود. رطوبت كنسانتره فيلتر شده از 8 تا 12 درصد، بسته به ريزي ابعاد ذرات، تغيير ميكند. خشك كردن كنسانتره در كورههاي گرداني كه ظرفيت آن 4 تا 12 تن در ساعت است انجام ميگيرد. براي سوزاندن پوشش اسيد چرب موجود بر روي ذرات كنسانتره فلورين اسيدي كه در تهيه اسيد فلوريدريك ايجاد اشكال ميكند، محصول فلورين را تا 280 درجه سانتيگراد حرارت ميدهند.
8) كنترل كارخانه
هدف اصلي از كنترل مسير فلوتاسيون فلورين، بهينه نگهداشتن مقدار مصرف اسيد چرب است. با ثابت نگه داشتن ساير عوامل، مقدار مصرف اسيد چرب تغيير داده ميشود تا بازيابي و عيار مورد نظر به دست ميآيد.
محصول كارخانه بايد مرتباً تحت آزمايشهاي تجزيه شيمي كمي قرار گيرد، تا مقادير كانيهاي گانگ موجود در كنسانتره تحت كنترل باشد. در اين رابطه ميتوان از روشهاي ساده، اما با خطاي بيشتر، براي تعيين كوارتز و كربنات كلسيم يا ساير كانيها استفاده نمود.
مسائل زيست محيطي در فرآوردهاي فلورين
تغليظ فلورين نيز مانند ساير عمليات معدنكاري و فرآوري، مسائل زيست محيطي خاص خود را به دنبال دارد. بديهي است كه در نظر گرفتن مسائل مربوط و تلاش در جهت رفع آنها و رعايت استانداردهاي جهاني، سرمايه گذاري بيشتر را طالب ميكند كه طبيعتاً قيمت نهايي محصول را بالاتر ميبرد.
آب خروجي از تونلها و سينه كارهاي معادن فلورين اسيدي نيست و در صورت اختلاط با آبهاي سطحي و زيرزميني مسائل زيست محيطي ايجاد نميكند. همچنين اين آبها گل آلودگي چنداني ندارد و در صورت شديد بودن مقدار آلودگي، با رسوب دادن طبيعي ذرات معلق و يا تصفيه، به طريقي مصنوعي ميتوان اين آبها را وارد شبكه آبريز رودخانهها نمود.
مشكل اساسي در مورد پسابهاي كه عليرغم تصفيه همچنان امكان باقي ماندن مواد شيميايي خطرناك براي محيط زيست در آنها وجود دارد. اين مواد به دليل حلاليت نسبي فلورين در آب حضور پيدا ميكنند كه مقدار مجاز آن بسيار پائين است، همچنين گرد و غبار ناشي از خردايش و خشك كردن و جابجائي علاوه بر ايجاد مشكلات زيست محيطي باعث اتلاف مقداري از محصول نيز ميشود. حلاليت فلورين در آب در حدود ppm 16 و حلاليت يون فلوئوريد در حدود ppm 8 است. اما مقدار مجاز يون فلوئوريد در آب بنا بر استانداردهاي موجود در بعضي مناطق دنيا در حدود ppm 1 است. لذا ضروري است كه آب باطله كارخانه تصفيه شود.